رز : سلام دوست جونا و مامانای گل باباهای مهربون
با ادامه گزارش مرتب کردن خونمون در خدمت شما هستم، البته عکسها گواه خوبی از کارهای منه ولی اینو می خوام بگم که کلی خسته شدم و شدیدا از دست مامانی عصبانی شده بودم و اصرار داشتم که دیگه عکس نگیره ولی گوش نمی داد که.....
کشوی بالا رو هم مرتب کردم البته اینجا از بابای مهربونم برای کمک به من برای رسیدن به کشوی بالا کمال تشکر رو دارم و میگم ممنون بابایی شما حداقل کمک کردی، مامانی که..... بعد سراغ آینه شمعدون رفتم و می خواستم جابه جاشون کنم که بابایی از این کارم جلوگیری کرد وکلی ازم تشکر کرد،بعد از اتمام کار یه دوش آب گرم خستگی این همه کار رو از تنم بدر برد که مسیر رفتن هم مورد عکاسی مامانی قرار گرفته بود حالا شما عزیزان با دیدن این دو تا عکس در این دو پست ببینید من چقدر خوب زرنگ و ناناز و عسل و جیگر طلا ناناز بلا ...... هستم البته با دوست جونام تصمیم گرفتیم حقایق رو پنهان کنیم ولی نمیشه که نگفت .
این بود یکی از داستان های من و مرتب کردن خونمون می بوسمتون منتظر نظرات خوبتون هستم خداحافظی
فضولی 2
-
غزل(مامان علی)دوشنبه 10 تیر 1392 - 23:08
-
پدر بزرگ فنجوسکسه شنبه 11 تیر 1392 - 00:11
-
مامان امیرارشاسه شنبه 11 تیر 1392 - 02:25
-
مامان ایدا نفسسه شنبه 11 تیر 1392 - 03:45
-
مامان پريناز(نازنين)سه شنبه 11 تیر 1392 - 04:46
-
مهدادسه شنبه 11 تیر 1392 - 07:32
-
مامان نیایشسه شنبه 11 تیر 1392 - 09:06
-
مامان امیرمحمدسه شنبه 11 تیر 1392 - 09:58
-
مامان یسناسه شنبه 11 تیر 1392 - 16:22
-
مامان و بابای ایلیاسه شنبه 11 تیر 1392 - 20:30
-
مامان لی لیسه شنبه 11 تیر 1392 - 21:28
-
الهه مامان آرتینچهارشنبه 12 تیر 1392 - 07:17
-
maman goliچهارشنبه 12 تیر 1392 - 08:34
-
ویاناپنجشنبه 13 تیر 1392 - 01:21
-
مامان سارینا جونیکشنبه 16 تیر 1392 - 08:30
-
بابای نویانیکشنبه 23 تیر 1392 - 08:17