تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم رز عزیزم

من از تو گلبنی بهتر ندیدم ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم

میان این همه گل های عالم گلی خوشبوتر از رزم ندیدم عزیزتر از جانم روزت مبارک

این هم عکس های جدید از رز خانم بعد از یه مدت طولانی، جالبه بعد از 33 تا عکس فقط 8 تاش بد نبود

این عکس پشت سرم زمانی که پنج ماه و نیمه بودم نی نی بودماااا ولی گامبالو بزرگ شدم باربی شدم

خاله ها مخصوصا خاله مهسا جونم ( مامان ارشا جون )موهامو خرد کردم ،البته چون به همین زودی ها می خوام برم آتلیه زیاد خرد نکردم خوبه دوست دارین پس برین موهاتونو مدل پیتاژ بزنید تا مثل هم شیم

امروز می خوام از روزم بگم صبح زود طبق روال هر روز بیدار شدم بعد مامان هی داشت به بابا می گفت امروز روزشه و همش داشتن برنامه ریزی می کردن من به آشپزخونه رفتم و درهای کابینت رو باز کرده و کلی بهم ریختم نمک هارو ریختم و.... تا جایی که مامان شاکی شده بود ولی خوب روز من بود بعد بابا بالاخره تاب سیسمونیمو وصل کرد در این بین مامان هم همش با من بازی می کرد اول با موزیک رقصیدیم بعد شعر خوندیم بعد مقداری مه ( شیر ) به مامان دادم البته به مقدار کم، بعد اسب بازی( مامان اسبم بود)هواپیما بازی ( بازهم هواپیمام مامانم بود)و در نهایت مامانی همش دنبالم می کرد تا منو بخوره و من جیغ می کشیدم و فرار می کردم و در نهایت خسته شده بود و لی لی حوضک بعد ناهار خوردم و تاب سواری ولی خیلی خسته بودم و زود خوابم برد وقتی از تاب جدام کردن کلی گریه کردم چون تابمو می خواستم تا اینکه تاب رو جدا کردن و بهم دادن بعد که بیدار شدم رفتیم خرید و بابایی و مامان و آناجونم برام کادو خریدند البته آنا جون نیومده بود و هزینه اش رو متقبل شده بود مرسی آنا جونم بوسسسس شما خیلی ماهی و خیلی زحمت منو می کشی دوست دارم حتی بیشتر از مامانم خودتم میدونی . بعد کلی تفریح و گردش ولی چون خسته بودم همش بغل مامانم بودم و نتونست عکس بندازه ساعت 12 شب خسته اومدیم خونه و من بغل بابام داشتم می خوابیدم که مامانی همش حسودی می کرد هی یواشکی به من دست می زد و من تاکید می کردم بابا و باز هم بابا و باباییم از اینکه مامانم حسودی می کرد در پوست نمی گنجید و همش در حال ابرو انداختن بود و خوشحال ،تازندش هنوز تسلط به راه رفتن ندارم ولی ترجیح می دم فنجان خودم دستم باشه راه برم بعد چند قدم همش می خورم زمین، چه جالب هممون داریم راه می افتیم تا امیر مهدی جون هم دوست میداره راه بره چه برسه به آیدا جونو بهنود جونو خلاصه همه و همه 

دوست های خوبم مامان باباهای مهربون دوستون دارم روز همه دوستای دختر و پسرم مبارک باشه چون روز پسر که نداریم کلا روز خوبی بود مبارک بود مامانی هم تا ساعت 2 نیمه شب وبلاگ بازی می کرد همین بوس

الهی مامان فدای نگاهت وجود بشه عزیزم هزار هزار بار گفتم باز هم می گم عاشقانه دوست دارم بوسسس


تاریخ : 16 شهریور 1392 - 17:24 | توسط : مامان رز | بازدید : 4331 | موضوع : وبلاگ | 55 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام