دوستای گلم سلام ، من همین جا اعلام میکنم که تسلیم هستم با توجه به تهدیدهایی که از جانب برخی از نی نی ها شدم با وجودی که عکس جدید نداشتم ولی به آرشیو مراجعه و یکی دوتا از اون یه کوچولو قدیمی ها می زارم تا شنبه ،چون آخر هفته می خوام برم شکار لحظه ها و خیلی چیزهایی که بعدا براتون میگم .
سلام رز قشنگم خوبی مامانی ؟ مامان فدای تو بشه که یه کوچولو سرما خوردی یعنی آبریزش داری دیشب با بابایی بردیمت یه دکتر دیگه تا بدتر نشی و پنج شنبه ببرمت دکتر خودت ، راستی مامان باباها دیشب جوجه رنگیم رو بردیم دکتر ولی انگار حال دکتر خوب نبود به دخترم شربت اکسپکتورانت داد تا حالا نه دیده بودم نه شنیده بودم به بچه کوچولو این شربت رو بدن ولی در اینترنتتم سرچ کردم نوشته بود برای بچه زیر دوسال منع مصرف داره نظر شما چیه ؟اشتهاشم هنوز خوب نشده دیشب به دکتر گفتم سیپروهپتادین داد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی دونم بهت بدم ندم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در این عکس رز خانمی چهار ماه و نیمه است و عکس دوم یک سالگی عمرمه
یه خاطره جالب از هفت ماهگی رز خانمی : زمانی که بابایی می اومد اول من شما رو می خوابوندم بعد با بابایی میرفتیم شام میخوردیم برای اینکه زودتر شام بخوریم بابایی سفره شام را داخل پذیرایی آماده کرد و برق ها خاموش و یه نور ضعیف شب خواب بود تا شما بخوابی ، در همین اثنا بود که من خوابم برد ، بابایی هم بنده خدا کنار سفره خوابیده بود ، یهو من بیدار شدم دیدم یه صدایی می یاد ، بعد دنبال شما گشتم دیدم نیستی ،یکباره نبودن شما و اون صدا باعث شد بابایی رو صدا کنم البته با تن صدای بالا ، که چراغ ها رو روشن کردیم دیدیم بله وروجک خانم ما کنار سفره با اون نور ضعیف داره با سرو صدا خیار شور میخوره اون وقت بود دیگه شما بلعیده شدی ، البته شانس آورده بودیم پارچ دوغ رو نریخته بودی
در حال حاضر دختر کوچولوی من عادت کرد که هر شب من و بابایی محکم و همزمان دو طرف صورتش رو بوسه بارون میکنیم ، دو شب پیش بابایی خسته بود تا بابایی اومد شما رفتی دراز کشیدی و به ما اشاره کردی که ............. بوووسسسس
ملکه زیبایم رز : آمدی و با آمدنت زندگی عاشقانه میشود ، شبها با حضورت پر ستاره میشود ، می باری و همه جا تازه میشود ، می تابی و دلم بیشتر عاشقت می شود، با تو بودن تکراری نمیشود و که تو باشی دنیا از آن من میشود
قربان وجودت که وجودم ز وجودت شده موجود ببببببببببوووووووووووووووووسسسسسسس